یکی از آئینهای بعد از مهاجرت این است که هر وقت گرسنهات شد، چشمانت را بدوزی به دوردست و آهی جانسوز بکشی و بعد غر بزنی که دلت برای وطن تنگشده؛ خصوصاً اگر کسی آن اطراف باشد که همدردی کند.
چون یکمعنای وطن هم کباب کوبیده و آشرشته و دیزی و کشک بادمجون و قرمهسبزی، یا حتا ساندویچ هایدا و پیتزا بوف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر