۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

کوت-آو-د-دی

ابولهول دست‌هایش را گذاشته بود دو طرف چانه‌اش و با سر پایین زل زده بود به کی‌برد و جست‌وخیز پیغام اسکرین-سیور خبر می‌داد که زمانی دراز در همین حال گذشته‌است. من سرم به کار خودم بود که زیرچشمی دیدم بنگالی شال و کلاه کرده از کنارم رد شد. بی آن که سر برگردانم منتظر شدم که صدای خداحافظی‌اش -مثل همیشه در آستانه‌ی در- بلند شود... که نشد؛ ایستاده بود جلوی مانیتور ابولهول و پیغام ابلهانه‌‌ی اسکرین سیور را متفکرانه نظاره می‌کرد؛ چیزی نظیر این‌ که:"اگر می‌خواهی نتیجه جدیدی بگیری کاری تازه بکن چون اگر کارهای قبلی را تکرار کنی، همان نتیجه تکرار می‌شود." ابولهول جزو آن ژانر آدم‌ها است که با این جور کوت‌-آو-د-دی‌ها زندگی می‌کنند، انرژی می‌گیرند، به هم هدیه می‌دهند و برای دیگران فروارد می‌کنند. چه ایمیل‌ها از ابولهول که ناخوانده راهی آرشیو کردم به‌محض دیدن سابجکت کوت-آو-د-دی.
زن بنگالی که دم در منظرش بود راه افتاد و آمد داخل تا بالاسر نعش سر به زیر ابولهول به هوای این‌ که ببیند قضیه چیست، و با همین تجمع نگاه‌ها بالاخره ابوالهول از خلسه بیرون آمد و سر بلند کرد که ببیند چرا دورش جمع‌شده‌اند. بنگالی لبخند زد و گفت: داشتم پیغام اسکرین-سیورت را می‌خواندم. من یک ورژن مشابه این را دوست دارم که نمی‌دانم چه کسی گفته، اما جالب‌تر است؛ می‌گوید:‌ "هر روز یا هر هفته یک کار تازه را امتحان کنید". من همان‌طور رو به مانیتور، نیشم باز شد و فکر خرابم پی‌گیر عواقب عمل به این جمله بود که بلافاصله صدای زن بنگالی را شنیدم: به‌نظر من اصلاً جمله صحیحی نیست. مثلاً تو هر هفته باید یک زن جدید را امتحان کنی؟
برگشتم که در خنده‌ام بقیه را هم سهیم کنم که دیدم هیچ‌کس نمی‌خندد. بنگالی پشیمان و با لحن حق به جانب مقابل ابروهای گره‌خورده و پیشانی چروک زنش ایستاده بود و توضیح می‌داد:‌ من که نگفتم در مورد همه‌ی چیزها این جمله درست است.
خنده‌ی تک‌صدای بی‌مزه‌ی من یخ را آب نکرد و با اوقات تلخ راه افتادند به سمت در. دوباره برگشتم رو به مانیتور بدون نیش باز و با زنهاری در ذهن که یادم باشد مبادا هرگز با بنگالی شوخی کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر