۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

یک روز سرد، یک مؤسسه معتبر تحقیقاتی در آمریکای شمالی

هنوز هوا سرد نیست ولی باد با درخت ها سخت دست به یقه شده؛ دعوا سر این چند تا برگ باقی مانده است که احتمالاً باید تا هفته بعد به خاک بیفتند، برای جلوگیری از آبروریزی جلوی اولین برف سال جدید.
داخل اما آرام آرام است؛ دور تا دور اتاق همه سرمیزها هستند، ساکت و مؤدب. روز میانی هفته است که نه کسالت تعطیلی دیروز، نه قلقلک تعطیلی فردا بهانه ای برای بازیگوشی نمی دهد.
اسمیرنف نشسته و با چشم تحقیر نگاه می کند به مانیتوری که پشت به من است و داخلش را نمی بینم. یک دستش زیر چانه است و انگشت اشاره دست دیگرش چرخک روی ماوس را می چرخاند -مثل تسبیح- و زیر لب ذکر می گوید: دیوث، دیوث،...، و یکی از یکی محکم تر. گمان کنم باز بالاترین می خواند.
آن یکی ایرانی رفته به سرسرای ساختمان برای خوردن ناهار به صرف - به قول رفیقش- دیدزدن دخترها وهنوز برنگشته. طولانی کرده اند قهوه بعد از غذا را با رفقا حتماً از باب اغتنام فرصتی که مثل ابر می گذرد؛ چون شاید هفته بعد دیگر فرصتی نمانده باشد، وقتی سرمای استخوان سوز پر و پا و زیر و زبر که هیچ، وجه و کفّین را هم لای شال و دستکش و پالتو خواهد پوشاند.
بنگالی هم بیرون دارد با زنش اختلاط می کند و مثل همیشه به برکت این زبان مطنطن معلوم نیست الآن عصبانی و در حال دعوا است یا حرف عاشقانه می زند.
ابوالهول -رفیق مصری- بعد از رمضان، این بار مشغول روزه مستحب مؤکد ماه شوال است که می گفت به قول امام شافعی -یا یکی دیگر در همان مراتب- معادل روزه تمام سال است. از باب دوچندان کردن ثوابش هم هدفون-به-گوش در حال شنیدن قرائت قرآن روزانه است و در عین حال برای اسراف نشدن وقت (یا شاید هم سرریزنکردن ثواب)، روی مانیتور ورق بازی می کند با سولیتر ویندوز.
کمی آن طرف تر هم، زنده یاد مایکل جکسن عربده می زند در گوش دختر ویتنامی (بله، تنها عربده است که می ماند) از طریق هدفونی که برای او هدفون است، اما برای من آمپلی فایر. روی مانیتورش هم فیس بوک باز است و بساط لایک و کامنت و عکس برد پیت.
آن وقت من هم وسط این سیرک پژوهی، نشسته ام و گودر تلاوت می کنم و نوک انگشت اشاره ام تقریباً پوست انداخته از بس که کلیک کرده ام و چرخک را چرخانده ام. در عین حال حتماً روشن شد که گاه و بیگاه هم نگاه دزدکی ام را می چرخانم در اتاق و می اندیشم به اراجیفی که می خواهم بنویسم در پست بعدی. و این چنین است بوی ماه سپتامبر، ماه مدرسه، در مشام ما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر