۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

سیب رازی است، گوجه سبز رازی است، انگور رازی است...

نوشته بود از دانه های انار و یاقوت های انگور؛ و چه خاطره دوری را می مانست برای من. یعنی این صحنه از زندگی ات قیچی می شود که بنشینی روی تخت و کاسه انار دانه کرده را نمک بزنی و قاشق-قاشق به دهان بریزی. یا روی ترش گوجه سبز نمک زده ای را ببوسی و بعد گاز بگیری و جای دندان هایت را روی تنش نگاه کنی. حداکثر شاید خاطره اش -اگر هنوز تازه باشد- بتواند دهانت را آبی بیاندازد. هر دانه ی انار خشک و بی رنگ و بو دو دلار است؛ دیگر صددانه یاقوت دسته به دسته ای که از فرط سیرآب بودن چشم در چشمت بدرخشند و چشمک بزنند و در گوشت "بیا منو بخور" نجواکنند، وجود خارجی ندارند. گوجه سبز تعریف-نشده است و انجیر افسانه ای است. آن وقت این یعنی پستی نخواهی داشت در وبلاگت هرگز که حرف از این ها بزند و اگر بنویسی هم ادایش را درآورده ای. باید از هات-داگ و سوپ فوری لیپتون بنویسی یا حداکثر آش با کلم بروکلی یا قرمه سبزی با سبزی خشک-کرده ی وارداتی، و تازه اگر آبروداری کنی و اسم سابوی و مک دونالد -لعنت الله علیهما- را نیاوری.
این طور می شود که همین انارها، همین گوجه سبزها و انگورهای یاقوتی گوش زندگی را می گیرند و می پیچانندش روی یک موج دیگر که میوه هایش از لغتنامه ای دیگرند و وبلاگ هایش از دنیایی دیگرتر.

--یکی از ایمیل های اخیرم، پر از تصرف و بدون تلخیص.

۱ نظر:

  1. با اجازه این پستتان را لینک کردم در وبلاگم.
    aghaliyat.ir
    در ضمن بیوتن امیرخانی را خوانده ای؟

    پاسخحذف