نزدیکش که شد، ناخودآگاه پوزخندی زد به زودباوری من و باز گفت که: نمی گیره، احمق جان، نمی گیره، حالا ببین. نزدیک تر که شد و دستش رو جلو آورد، ناخودآگاه محترم گفت آخه چقدر ساده ای تو، ممکنه دستش رو فقط تا نزدیک دست دختره بیاره، یا روشون رو برگردونن یا فقط آستین دختره رو بگیره. اما لمس دست بین زن و مرد هنرپیشه؟ مگه میشه؟ دهنشون رو سرویس می کنن.
امّا دیدم که گرفت ناگهان. ناخودآگاه تا چند ثانیه هنوز باورش نشده بود و زیر بار نمی رفت و تقلّا می کرد. می گفت: خوب نگاه کن، لابد دستکش دستشونه، شاید خطای دیده، شاید دستکش توری باشه، شاید دست دختره مصنوعیه، حتماً یه کاسه ای زیر نیم کاسه س.
اما هیچ کدام نبود. دست های جک و گویندلون کاملاً برهنه در هم آمیخته بودند زیر نور پروجکتورها و جلوی چشم بی تفاوت صدها نفر تماشاگر در سالن اصلی تئاتر مورفیوس.
چند دقیقه بعد که جک و گویندِلن در حال بوسیدن هم بودند، ناخودآگاه محترم لال و مبهوت نگاه می کرد و دیگر حرفِ اضافی نمی زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر