غرق خواب بودم قبل از این که زنگ تلفن بیمحل، سردردناک برم گرداند توی رختخواب. خواب میدیدم که درازکشیدهام توی همین رختخواب، توی همین خانه، همین وقت روز، جلوی همین کتاب و پلکم سنگینشده و چرتم گرفته و نزدیک است که خوابم ببرد. اگر زنگ نزده بود این لعنتی داشت خوابم میبرد. بعد خواب میدیدم که درازکشیدهام توی همان رختخواب، تو همان خانه، همان وقت روز، جلوی همان کتاب با پلکهای سنگین و چرت نزدیک و دوباره خواب میدیدم... خواب ریکرسیوم را تلفن نفرینشده خرابکرد.
- بدموقع مزاحم شدم؟
+ خیلی بدموقع. داشتم خواب ابدیت میدیدم.
- مشکلی پیش اومده؟ الآن حالت خوبه؟
- آره، نگران نباش. گفتم خواب ابدیت؛ نه خواب ابدی.
۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر