کتاب پر بود از جنایتهای دورهی وسترن در جنوب آمریکا، اما هر سه گفتیم که بعد از 30-40 صفحه دیگر عادت کردیم به خشونت و چسبیدیم به نثر سحرانگیز و کلمات عجیب و غریبی که به کار رفته بود.
میشل اما یک تبصره داشت؛ می گفت کشتن و پوست کندن آدمها برایم کاملاً عادی شده بود و دیگر حالم را به هم نمیزد، اما آن وسط، جایی که یکبار کسی سگی را کشت، چندشم شد و احساس بدی کردم؛ عادت نکرده بودم به این جور خشونت.
۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر